جوانمرد
جوانمرد و دوستی با خدا
جوانمرد میگفت: عمری است که از خدا شرمنده ام، زیرا روزی ادعا دوستی خدا را کردم و گفتم: خدایا شصت سال است که در دوستی تو میزنم و در شوق دوستی تو می سوزم. و تو پاسخم نمیدهی.
خدا گفت: اگر تو شصت سال در دوستی ام را زده ای ، من از ازل در دوستی ات را زده ام ، و از اشتیاقی که با تو داشتم آفریدمت !
جوانمرد گفت: هیچ کس نیست که در دوستی با خدا پیش افتد. خدا در همه چیز قدیم است و در دوستی قدیم ترین.