بغض سایه به یاد ابوعطای شجریان و لطفی – چرا باید شجریان را بیشتر دوست بداریم
بغض غم انگیز سایه به هنگام یاد آوری ابوعطای شجریان - در نظر بازی ما بی خبران حیرانند
فلسفه ابوعطا در دستگاه شور
شور مهمترین دستگاه در دستگاه های هفتگانه موسیقی ایرانی است و ابوعطا یکی از گوشه ها و مایه های دستگاه شور است که بسیار زیبا و دلنشین است. مانند ماهور کمی شاد و یا حماسی نیست، مانند سه گاه یا دشتی خیلی غمگین نیست، حد وسط است، ولی این نت ها به گونه ای جادویی گویی ساخته میشوند به نحوی که شنونده ابوعطا، حال چه ابوعطای نواخته شده با ساز باشد و یا ابوعطای همراه با صدا، یک نوع خلصه روحی میرود.
این نوع خلصه روحی که البته برای کسانی که با موسیقی ایرانی الفت و آشنایی دارند رخ میدهد، او را به تفکرات فلسفی سوق میدهد. هیچ کدام از دستگاه ها و مقام های موسیقی ایرانی به اندازه ابوعطا انسان را به درجه حیرانی و تفکر فلسفی فرو نمیبرد. حال فرض کنید صدا هم صدای شجریان باشد و ساز هم تار لطفی و شعر هم غزل حافظ ! شاید اغراق آمیز باشد ولی برای من در برخی لحظه های گوش دادن به ابوعطا به نوعی گویی روح از بدن جدا شده و در آفاق سیر میکند.
نظر مرحوم پرویز مشکاتیان در مورد استاد شجریان
سخنانی که مرحوم پرویز مشکاتیان در مورد استاد شجریان فرموده اند بسیار قابل توجه است. یک زمان در کلاس فلسفه استاد دینانی پرسیدند که زبان فلسفه که زبان عقل و برهان و استدلال است قوی تر است یا زبان شعر؟ پاسخ ها متفاوت بود ولی من گفتم شعر و گفت چرا؟ گفتم چون شعر چکیده تمام سخن هاست و وقتی برای کسی که به سن چهل سالگی نزدیک است این بیت سعدی که شاید با یک کتاب برای افراد جوان و خام قابل درک نباشد ، راحت درک میشود که میگوید: هرگز وجود حاضر و غایب شنیده ای؟ من در میان جمع و دلم جای دیگر است
سالهاست که من این را شب و روز و لحظه به لح ظه درک میکنم. چیزی که از نظر فلسفی اجتماع نقیضین است که محال است. وجود هم حاضر باشد هم غایب! اما میشود در جایی حضور داشت و در همان جمع به امتزاج نور سبز و زرد تابیده از لا به لای برگ های سبز ، بر روی خوبرویان فکر کرد. پس یک بیت میتواند به جای یک کتاب حرف بزند. استاد هوشنگ ابتهاج نیز این را میداند ولی در جایی میگوید کلام دیگر کم می آورد، در همانجا هم خود سایه میگوید موسیقی خیلی درک عمیقتری نسبت به زبان به انسان میدهد. این را سایه یا همان هوشنگ ابتهاج دوست داشتنی خودمان می گوید. حال اگر موسیقی و شعر با هم آمیخته شوند چه درکی را در نهاد و نفس مخاطب القاء می کند؟
چرا استاد پرویز مشکاتیام شجریان را مثال میزند، در حالی که خوانندگان پاپ هم اشعاری از شعرای بزرگ خوانده اند. نه به این خاطر که مرحوم پرویز مشکاتیان یکی از آهنگسازان بزرگ شجریان بود. چون شجریان موسیقی ایرانی و سنتی خالص را میخواند، و این آمیخته با فرهنگ و شعر و حکمت و فلسفه و عرفان ایران است.
وقتی میگوید او گاهی با زبان الکن این کار را انجام میدهد. در واقع منظورش این که آواز تنها بدون هیچ ساز با صدای خود شجریان کافیست که این کار را انجام دهد.
گاه وقتی شجریان دو بیتی های باباطاهر را میخواند. گویی خود باباطاهر از هزار سال پیش آمده و دارد دوبیتی را میخواند اما با یک ناله و سوز و گداز عجیب و خدایی ! تمام آن تحریر ها، تمام آن کلمات اضافی مثل : (داد و بیداد) و یا (آخ داد دلم وای) و چیزهایی که خود شجریان برای درست خواندن در ردیف موسیقی اضافه میکند گویی در خود شعر نهفته بوده و رمز گشایی شده است.
من خود شاهد بودم که فردی تعریف میکرد که روزی در یک روستا قدم میزده میبیند که یک چوپان دارد یک آوازی میخواند. این قضیه متعلق به قبل از انقلاب است. آن فرد جلو میرود و می پرسد چه میخوانی میگوید میشنوی که ، یکی از آهنگ های شجریان، میگوید میفهمی چه میخوانی ؟ معنی اش را ؟ گفت بله در حد خودم میفهمم. گفت شعرش از کیست ؟ چوپان گفت من نمیدانم شاعر این شعر کیست ، فقط میدانم شجریان خوانده و من میخوانم و لذت میبرم و در رادیو گوش دادم و کاستش را خریدم. آن فرد میگوید این شعر حافظ است. آن چوپان بی سواد بود. گفت حافظ کیه؟ گفت حافظ را نمیشناسی؟ بزرگترین شاعر و غزلسرای ایرانی! چوپان گفت زنده است؟ گفت چه میگویی مرد، هفتصد سال است که حافظ مرده ! چوپان تعجب کرد گفت پس چرا این شعر انقدر به زبان ما نزدیک است و به دل مینشیند. این همان حرفی است که استاد مرحوم پرویز مشکاتیان فرموده. است. در یکی از دیگر از شعر ها که گویی برای همین دوران ساخته شده و ناله های غمگین شجریان و رقص آن دختر با شعر هزار سال پیش باباطاهر است که با کلیک بر روی این لینک میتوانید گوش کنید.
اما استاد هوشنگ ابتهاج این پیر پرنیان اندیش
ابتدا جمله ای که استاد سایه در خصوص همان ابو عطای در نظر بازی ما بی خبران حیرانند را می بینیم که مربوط به سالها پیش است. میگوید حافظ نیست، اگر حافظ بود و این بیت رو میشنید بلند میشد غرق بوسه میکرد شجریان را ! واقعا من هم نمیدانم اگر حافظ و سعدی و مولانا و عطار شعرهای خودشان را با این صدای ملکوتی و این تحریر ها میشنیدند چه واکنشی نشان میدادند، شاید دیوانه میشدند سر به کوه و بیابان میگذاشتند. برای همین است که سایه میگوید موسیقی خیلی تاثیر گذار تر از کلام است.
علاقه و عشق سایه به این غزل حافظ و آواز شجریان و تار لطفی
در آخرین مصاحبه مسعود بهنود با استاد هوشنگ ابتهاج، از او می پرسد: سایه از زندگی راضی هستی؟ و سایه میگوید فوق العاده؟ و مثال هایی می آورد.
وقتی به غزل حافظ می رسد و صدای شجریان بغض گلویش را میگیرد ! بهتر است اینجا نوشتن را قطع کنم و خود ببینید:
سایه شعر حافظ را میفهمد
سایه ابوعطای شجریان را می فهمد
سایه از فرط لذت بغض میکند
و اما غزل کامل حافظ با صدای آسمانی و ملکوتی استاد محمدرضا شجریان:
در نظربازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست
ماه و خورشید همین آینه میگردانند
عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم خداوندانند
مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم
آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند
وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد
که در آن آینه صاحب نظران حیرانند
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند
مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار
ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند
گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد
عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
گر شوند آگه از اندیشه ما مغبچگان
بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند
و سایه گفت خب هر چی هم بهایی داره بالاخره ! راست گفت ! حتی اگه زندگی چند دقیقه ژله خرده شیشه و بستنی خوردن با شعر ارغوان سایه باشد یا میان برگ های خشک سعد آباد قدم زدن و عکس گرفتن از موزه خط باشد، می ارزد که تا آخر عمر بهاش رو بپردازی ! می ارزد ! هر چیزی بهایی دارد! و بهای عشق به خدا بالاترین بها را دارد.
در ستایش آلبوم ” عشق داند ”
زمستان سال ۱۳۶۳ اولین بار با صدای استاد شجریان آشنا شدم، آلبوم: « بر آستان جانان » با همکاری زنده یاد پرویز مشکاتیان.
بعدها با آثار جدید و قدیم استاد مانوس شدم و بطور مرتب از کاست فروشی های آن دوره که به مدد نبود دنیای دیجیتال و فضای مجازی بازار گرمی داشتند پیگیر آثار جدید استاد می شدم و به محض عرضه در بازار آن را تهیه کرده و به دفعات گوش می دادم.
سال ۱۳۷۴ به توصیه یکی از دوستان که هر جا هست خدا یار و نگهدارش باد، آلبوم «عشق داند » در دستگاه ابوعطا را که به رسم هدیه به من داده بود به گوش جان سپردم.
برای من که در آن زمان با بیشتر آثار استاد آشنایی داشتم این آلبوم رنگ وبوی دیگری داشت. و در اوهام خود همیشه مترصد فرصتی بودم که با استاد آواز ایران در باب این اثر به گفتگو بنشینم. دیری نپایید که این خواسته من در خرداد ماه سال ۱۳۷۷ تحقق یافت.و با چند تن از دوستان میزبان استاد محمد رضا شجریان شدیم. و در فرصت بدست آمده سئوالی را که چند سالی ذهن مرا به خود مشغول ساخته بود در فضایی صمیمانه و رو در رو با ایشان در میان گذاشتم :
استاد من با اکثر آثار موسیقیایی شما آشنا هستم و همیشه از شنیدن این آثار لذت برده ام .اما احساس می کنم آلبوم “عشق داند ” یک اثر خاص است. آیا این احساس متأثر از سلیقه موسیقیایی فرد است یا حقیقتا متمایز با دیگر آثار شماست؟
ایشان در پاسخ گفتند: درست فکر می کنید این یک اثر متفاوت است . دلیلش این است که در آن دوره پیوند های بسیار عمیق عاطفی بین من و لطفی جریان داشت که موجب می شد آثاری را که بصورت مشترک تولید می کردیم متفاوت از آب در می آمد.
براستی این چه شوریست در ساز عرفانی لطفی و آواز روحانی شجریان که ادمی را به اوج آسمان می برد؟
آن روز روزی بیاد ماندنی برای من بوده و هست .اینکه افتخار دیدار نزدیک و گفتگوی صمیمانه در مورد موسیقی ایرانی با استاد آواز ایران محمدرضا شجریان برایم فراهم شد.
درود بر شما، البته افراد بسیار کمی هستند که این آلبوم را درک می کنند. البته این آلبوم بیشتر بخاطر همان ابوعطای اولیه که غزل حافظ هست معروف است. عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی …
تمام تکنیک های فنی ابوعطا در این اثر رعایت شده است. پیش درآمد ابوعطا ، اوج ابوعطا ، فرود ابوعطا، در آواز ابوعطا که آن را به دستان عرب هم برخی می نامنند در حالی که کاملا ایرانی است، فردی که با دل و جان گوش میسپارد به افکار عمیق فلسفی فرود میرود و این را من که کارم فلسفه و حکمت اشراق است به خوبی میفهمم گاهی وقتی همین عشق داند را که پنجاه دقیقه است گوش میکنم، به حالتی روی صندلی نشسته ام و پنجاه دقیقه به آن صورت مانده ام و با دقت گوش میکنم، نت به نت ، تحریر به تحریر، هیچ چیز نیست فقط ساز تار و صدای استاد شجریان. بعد که آهنگ تمام میشود میفهمم که مثلا پایم خواب رفته است یا گردنم درد گرفته است ولی من در حین گوش دادن چنان به حالت خلسه روحی رفته بودم که فارغ از جسم شده بودم. و حتی اگر کسی می آمد و مثلا سوزنی به بدنم فرو میکرد شاید نمیفهمیدم. من غرق در این بودم، ضمن اینکه من به معنای عرفانی شعر حافظ نیز همزمان تفکر میکردم. بله اون اجرا یک معجزه از استاد لطفی و استاد شجریان، این دو محمد رضای حافظ موسیقی ایران به حساب می آید. افسوس و هزاران بار افسوس که همایون شجریان راه پدر را ادامه نداد و بازاری کار کرد. این مقاله را نیز بعدا مطالعه بفرمایید: همایون شجریان تنها نامی از شجریان را با خود یدک میکشد
درود و سپاس
شما به درستی اشاره کردید که افراد کمی هستند که این آلبوم را درک می کنند . بنده در همان سال ۷۴ به خوبی این مطلب را حس می کردم تا جایی گاهی افسوس می خوردم برای کسانی که نمی توانند ِ این حظ را ببرند .
مطلب دیگر اینکه به جرات می توانم بگویم از معدود آثاریست که با هر بار شنیدن روزنه جدیدی از درک عمیق موسیقی در حالت عرفانی برای شنونده اهل ذوق ایجاد می کند .خلسه ای که بدان اشاره کردید؛ من این حالت رو فقط و فقط در آین آلبوم حس کردم انجا که می خواند:
مفلسانیم و هوای می مطرب داریم ...
ادمی را به اوج آسمان می برد.
مغزم پوکید از این تفسیر شما. واقعا چه چیزهایی هست که ما راحت از کنارشون رد میشیم و وقتی یک نفر برامون توضیح میده تازه میفهمیم چه بوده.
از کنار هر برگی که هر پاییز از هر درختی میوفته میشه کلی فکر کرد و به چیزهای خوبی رسید، حتی از تفکر و درک مرگ اطرافیان و عزیزان میشه به معرفت الهی رسید.
این مرد خدای احساسات عاشقانه است.
این ابوعطای آخری که میخونه روح رو از بدن آدم جدا میکنه. من ابوعطاهای زیادی از استاد شنیده ام ولی این بهترین هست. حتی در سوگ میرزازاده عشقی، قمر الملوک وزیری یک ابوعطا میخونه که توی یوتیوب در دسترس هست، ولی واقعا این چیز دیگری هست. فکر نمیکنم که دیکه کسی بتونه ابوعطایی با این مهارت و این زیبایی بخونه.
گفت چون که میگویی من حقم این نماز که را میکنی؟ گفت ما دانیم قدر ما
در بی خبری از تو، صد مرحله من پیشم
تو بی خبر از مایی، من بی خبر از خویشم…
خانم هیوا چیزی که به امیررضا گفتم ، تمامش در مورد شما هم صدق میکنه، انقدر تو سایت من نیاین و لاف بزنید. همین که میگین نمیدانید خودش از روی ریا هست. زنان رو چه به این شعر ها.
ای امیررضای بد مشدی 🙂 همین که نوشتی مرید یادت نیومد که من از مرید و مرید بازی حالم به هم میخوره. ضمنا من تو هیچ چیزی استاد نیستم. تو کلاس زبان ، یک دانشجوی دکتر ژاپنی دو سه بار پیام داد و گفت Professor Arasp من بهش گفتم دیگه به من نگو پروفسور، گفت مگه استاد زبان نیستید. گفتم باشم هم خوشم نمیاد از این لفظ ظاهرا تو فرهنگ شرق از ایران گرفته تا ژاپن برای احترام یا پز دادن یا هندونه زیر بغل کسی گذاشتن هی دکتر مهندس بارش میکنن. ولی تو آمریکا کسی که دکترای چیزی رو داره هیچکس لقبش رو بیان نمیکنه مگر در نامه های خیلی رسمی. دختره لج کرد کلاس ها رو نیومد من هم بقیه کلاس هاش رو Decline کردم، پس کاری نکن که تو رو بفرستم جایی که عرب نفرستاد. ما اینستاگرم رو رها کردیم که از جهل جماعت خر راحت بشیم و لگام به این نفس زهرماری بزنیم، تو میای اینجا باز استاد استاد میکنید. بعدش حلاج کجا و تو کجا، تو ناخن حسین ابن منصور حلاج هم نمیشی بچه ! حالا فکر میکی اینجا ایمیلت نشون داده نمیشه من هم تو ادمین سایت نمیفهمم اونجا اطلاعات رو زدی دیوانه روانی !!!!! بار آخرت باشه ها.
ای خدا، اشک ما را هم درآوردید استاد!