جوانمرد
-
جوانمرد
جوانمرد در حوالی دروازه غیب
دروازه غیب اندکی باز مانده بود. جوانمرد کنار در ایستاده بود. پنهانی داخل را نگاه می کرد و می دید…
بیشتر بخوانید » -
جوانمرد
جوانمرد و دوستی با خدا
جوانمرد میگفت: عمری است که از خدا شرمنده ام، زیرا روزی ادعا دوستی خدا را کردم و گفتم: خدایا شصت…
بیشتر بخوانید » -
جوانمرد
طعام و شراب جوانمردان
گرسنگی اربابی است که اگر فرمانش نبری، تازیانه ات می زند، از این رو همگان خدمتگزار اویند. نمیتوان از خدمتش…
بیشتر بخوانید » -
جوانمرد
جوانمرد ، دوای بیداری
آن مرد طبیب بود و می گفت: جهان بیمارستانی است بی سر و سامان. هر کس بیماری دارد و هر…
بیشتر بخوانید » -
جوانمرد
دریای جوانمرد بی نهنگ است
جوانمرد گفت: خدایا! راههای تو بسیار است، اما از هر راهی که می روم شلوغ است و پرهیاهو. من راهی…
بیشتر بخوانید » -
جوانمرد
رزق جوانمرد: نیاز و اندوه
از میان این همه نصیب و این همه رزق که در جهان است، ای جوانمرد، تو چه چیزی را برگزیده…
بیشتر بخوانید » -
جوانمرد
جوانمرد با دلش سفر می کند
پاهای مسافر تاول زده بود، و به دشواری قدم از قدم بر می داشت. می گفت: ببینید ای مردم، این…
بیشتر بخوانید » -
جوانمرد
جوانمردی به جان است نه به جامه
مردی به نزد جوانمرد آمد و گفت: تبر کی می خواهم ، جامه ات را، تا منم نیز از جوانمردی…
بیشتر بخوانید » -
جوانمرد
جوانمرد و توانگر و درویش
درویش جامه ی پشمین داشت، کلاه چارترک داشت، کشکول داشت، خدا را نداشت. اما توانگر لباس ابریشمین داشت، قصر هزار…
بیشتر بخوانید » -
جوانمرد
روایت نهم: عرش خدا بر شانه های جوانمرد
جوانمرد گفت: خدایا! نماز می خوانم و روزه میگیرم. حج می روم و زکات می دهم. انفاق می کنم و…
بیشتر بخوانید » -
جوانمرد
روایت هشتم: هر روز جوانمرد عید است
مردی به زیارت میرفت. جوانمرد به او رسید و پرسید: کجا میروی؟ مرد گفت: به زیارت میروم. به دیاری. جوانمرد…
بیشتر بخوانید » -
جوانمرد
روایت هفتم : جوانمرد دو شراره ای بر جان و جامه
جوانمرد دو شراره ای بر جان و جامه شراره ای بر جامه ی مرد نانوا افتاده بود. بی تاب شده…
بیشتر بخوانید » -
جوانمرد
روایت ششم جوانمرد در روزگار رسول
کسی بود که مدام به حسرت میگفت: کاش زودتر زاده شده بودم. کاش پیامبر را دیده بودم. کاش به خدمت…
بیشتر بخوانید » -
جوانمرد
روایت پنجم از مردی تا جوانمردی
روزی مردی پرسید: نشان جوانمردی چیست؟ جوانمردا گو تا ما هم مردی مانرا جوانمردی کنیم! جوانمرد گفت: کمترین نشان آن…
بیشتر بخوانید » -
جوانمرد
روایت چهارم جوانمرد از خشکی ماهی میگیرد
گفتند آن مرد ماهی گیر است، آن مرد از دریا ماهی می گیرد. گفتند: آن مرد کشاورز است، آن مرد…
بیشتر بخوانید » -
جوانمرد
روایت سوم – جوانمرد جهانمرد است
اکر خاری به پای کسی برود، کسی که آن سوی دنیا زندگی می کند، آن خار به پای جوانمرد فرو…
بیشتر بخوانید » -
جوانمرد
روایت دوم – بر سفره ی جوانمرد
اگر گرسنه ای تنها بر سفره ی جوانمرد بنشین، او نام تو را نخواهد نپرسید. اگر غریبی و گمشده، تنها بر سفره…
بیشتر بخوانید » -
جوانمرد
روایت یکم- بامداد جوانمرد
عالم هر بامداد که بیدار میشود، در جستجوی علم است، می رود تا علمش را افزود کند. زاهد هر بامداد…
بیشتر بخوانید » -
جوانمرد
روایت آغاز جوانمرد
پدرم مردی بازرگان بود. گوگرد پارسی به چین می برد و کاسه ی چینی به روم. دیبای رومی به هند…
بیشتر بخوانید » -
جوانمرد
جوانمرد نام دیگر تو
جوانمرد! چندان که توانی از مال و جاه و از قلم و زبان از هیچ کس دریغ مدار که وقت…
بیشتر بخوانید »