فردا عیده، یعنی چی؟ یعنی یک سال دیگه هم گذشت، یا یک سال دیگه هم اضافه شد !
خسته ام دلم تنبور میخواهد
به نظر من فردا هیچ روزی با دیگر روزهای دنیا نداره، مردم خرانه یه چیزی رو جشن میگیرند، برای من فقط یک بیت ده ساله که تو گوشم داره زنگ میزنه، یک بیت از ارغوان سایه: ارغوان این چه رازیست که هر بار بهار با عزای دل ما می آید !
یک دهه از عمر آدم میتونست یه جور دیگه بگذره ! مگه ما چند دهه زندگی میکنیم؟ اما شاید حکمتی نهفته است.
شاید اگر ملاصدرا هم اون تبعید ها در کویر رو سالها نمیکشید، هیچ وقت اسفار اربعه رو نمی نوشت. شاید من هم اگر ده سال زندگی پیشم اینطور رقم نمیخورد دیگر این آراسپ نبودم.
نمیدونم تو این سالها چند لیتر اشک با شعر و آوازهای ملکوتی شجریان ریخته ام، اشک غم، اشک شادی، اشک حیرت!
صدایی روی دست صدای خدا مگر داریم؟ نه ! هرگز.
اما صدای این مرد
سید خلیل عالی نژاد
یک جور دیگه است، یه غم وحشتناکی تو صداش هست. انگار جبرئیل از آسمان وحی در گوش نبی میخواند.
و چقدر این مرد کرد زیبا روی بود. چشمانش ، ابروانش، بینی اش، بله از کوزه همان تراود که در اوست. نمیدانم چه حکمتی است که خدا بهترین بندگانش را ، مردترین مردانش را زودتر از همه با شهادت میبرد. انگار قرارداد ممهور زده بوده اند با خدا ! زیر درخت چنار ! یاد آیه بیست و سوم سوره احزاب افتادم. وفا!
بی شک چیزی که از حب علی در درون او میجوشد، در چهره ظاهری او تاثیر گذاشته است و شاید این را فقط من میبینم.
شهید سید خلیل عالی نژاد ! کشته عشق علی! خود عاشق در هنگام مرگ شهید است، و این چه شهیدی که هم شهید است و هم عاشق علی.
خب دیگه آراسپ، بس کن ! بذار این پست فقط با صدای این شهید آسمانی اینجا بمونه. تو حرف نزن، نفس تو و نام تو لیاقت این رو نداره که کنار اسم شهید سید خلیل عالی نژاد بیاد. این آخرین پست سال منحوس ۹۸ بود. سال دیگه با عقلم به جنگ عقل میرم و ثابت میکنم عشق برتر از عقله.
درخت غم به جانم کرده ریشه
به درگاه علی! نالم همیشه
عزیزان قدر یکدیگر بدانیم
اجل سنگ است و آدم مثل شیشه
(با این حال هیچ کس نمیفهمد، که اکثرهم الجاهلون)