روزانه

روانشناسان کلاه بردار هستند

وقتی میفهمم که در دنیا روانشناسی روز به روز رسوا تر میشه، کیف میکنم. از اینکه میتونم بیشتر با روانشناسی بجنگم. و مردم رو به فلسفه و عقلگرایی دعوت کنم.و حالا این مقاله که روانشناسان کلاه برادار هستند، Psychologists are stupid Frauds .

اکثر دوستان انگلیسی خوبی دارند من فقط نکات مهم این استاد دانشگاه آزاد اندیش را مینویسم و قضاوت با شما.

به شما همیشه گفته شده که از نظر روانی مشکل دارید بخاطر اینکه شما جرات مقابله با یک روانشناس  را نداشته اید و او چیزی که مدعی شده است کاملا غیر علمی و احمقانه است و احتمالا یک سری از همکاران من هم در مورد من همین فکر را میکنند. فلسفه ای که بین علم و روانشناسی وجود دارد، اصلا پایه علمی ندارد و تنها بر اساس قدرت و اجبار است. وقتی یک روانشناس تشخیص بیماری در شما میدهد ، احتمالا شما به وجود فعلی خود و موقعیت خود شک می کنید. احتمالا یک چیزی در من اشتباه هست.

ما از کجا میدانیم که چیزی درست است یا نه! و احتمالا تمام چیزهایی که دنیای روانشناسی به ما میگوید اشتباه است. ما هرگز مانند علم پزشکی نمی توانیم با اسکن مغز یک نفر یا ازمایش خون او به بیماری روانی او پی ببریم ! روانشناسان مدعی هستند که از روی رفتار به بیماری روانی پی میبرند !!!! بنابراین روانشناسان همیشه سعی کرده اند که کتاب های خودشان را اختراع کنند و در آن چیزهایی بنویسند. تشخیص یک بیماری روانی مانند یک افسانه سازی است. چه تفاوتی بین یک بیماری روانی و یک کتاب علمی و پزشکی در مورد یک بیماری وجود دارد؟

تمام بیماری های روانی اختراع شده اند.

تمام بیماری هایی که در کتب پزشکی ثبت شده اند ، کشف شده اند.

بیماری روانی به چیزی اشاره میکند که شخص انجام میدهد (رفتار)، یک بیماری واقعی به چیزی اشاره میکند که شخص هم اکنون دارد !

بذارید یک طور دیگه بگم، همیشه یک نفر میتونه یک بیماری پزشکی واقعی داشته باشه، اما در مورد بیماری های روانی همیشه دو نفر در گیر هستند (خود شخص و روانشناس)

اگر شما تنها در یک جزیره زندگی کنید، میتونید به یک بیماری واقعی مثل سرطان یا بیماری قلبی دچار شوید. اما هرگز دچار بیش فعالی یا اسکیزوفرنی نخواهید شد !  این به این دلیل است که بیماری های روانی همیشه در خلل ارتباط اجتماعی نمایان میشوند. وقتی که مردم کاری را انجام میدهند که از نظر دیگران توهین آمیز است به عنوان بیمار روانی شناسایی میشود. اینجا مساله تنها قدرت است، اگر شخصی که تشخیص میدهد قدرت بیشتری داشته باشد نسبت به شخصی که تشخیص بیماری در آن داده شده است بنابراین مشکل ایجاد شده است و بیماری روانی شناسایی میشود ! در این خصوص میتوان گفت که شناخت بیماری روانی مانند یک اسلحه است اما ما هرگز همچین چیزی را در بیماری های واقعی نداریم.

فکر کنید زمانی که مردم نسبت به همدیگر عصبانی میشوند، همیشه یک اختلال روانی تشخیص داده میشود.

اونها میگن:

تو دیوانه ای ! تو از نظر روانی مشکل داری!  تو دچار پارانوید شده ای!

اما میتونین تصور کنین که یک نفر از نفر دیگری عصبانی شود و فریاد بزند:

تو دیابت داری ! تو بیماری پارکینسون داری !

شما هیچ وقت دچار دیابت نمیشوید به دلیل اینکه کسی شیوه سخن گفتن و رفتار کردن شما را دوست ندارد!  برای داشتن بیماری روانی همیشه باید یک نفر دیگر باشد که قضاوت کند که شما خوب یا بد رفتار میکنید ! ولی برای یک بیماری واقعی وجود یک شخص دیگر لازم نیست. 

پس شناخت در روانشناسان یک سلاح است، یک وسیله ، یک ابزار که شما را با آن محکوم کنند. مخصوصا زمانی که شخصی که مورد شناخت قرار میگرد قدرت کافی دفاع از خود نداشته باشد. 

و اما درمان، درمان همیشه برای بیماری های روانی، تنبیه است ! به دادگاه ها نگاه کنید،وقتی که کسی جرمی مرتکب میشود، و اگر یک روانشناس در دادگاه باشد،ممکن است شخص را به یک تیمارستان بفرست بجای زندان. آیا میتوانید تصور کنید که یک قاضی بگوید: من تو را برای درمان به زندان می اندازم. و من اینجا میگویم که درمان روانشناسان بدتر از زندان است.

فکر میکنم به اندازه کافی برایم محکومیت این کلاهبرداران و مشاوران روانشناس که جیب های شما را خالی میکنند، ترجمه کرده ام، بقیه فایل را میتوانید خودتان گوش کنید.

آراسپ کاظمیان

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست - تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز (حافظ)
دکمه بازگشت به بالا