فلسفه و عرفان

استدلال استقرایی ، تمثیلی و برهان

تفاوت استدلال های فلسفی

استدلال استقرایی

چه کنیم که گاهی مجبوریم با استفاده از گوسفندان مطالب فلسفی بگوییم. یا مطالبی غیر فلسفی را در آن بگنجانیم که آنان زیرکند مطلب را بگیرند و جاهلان درمانند.  در استدلال استقرایی ما از نخست گزینه را با توجه دیده ها درست فرض میکنیم و بعد سعی در اثبات آن میکنیم. مثلا میگوییم تمام گوسفندان علف میخورند. این یک جمله استقرایی هست.  چون گوسفندان زیادی را دیده ایم که علف میخورند، به این نتیجه رسیده ایم که گوسفندان همه علف میخورند. این استدلال خیلی قوی نیست؟ چرا که اگر ما همان علف را سرخ کنیم و قرمه سبزی درست کنیم ممکن است گوسفندی قرمه سبزی بخورد و علف دیگر نخورد. احتمالش کم است ولی چه بسا رخ دهد.

استدلال تمثیلی

در استدلال تمثیلی ما ابتدا گزاره را درست فرض نمیکنیم که در اثبات آن بکوشیم. برای مثال ما حقیقتی را در میابیم. مثلا میگوییم گوسفندان بع بع میکند. چون حتی یک گوسفند هم ندیده ایم که بع بع یا مع مع نکند، اما چه بسا گوسفندی پیدا شود که ماند سگان واق واق کند ! بله همه میگویند این احتمال بعید است. ولی چه بسا بر اساس جهش ژنتیکی یا عواملی عجیب و غریب این اتفاق رخ دهد. ولی خیلی محتمل نیست بنابراین استدلال تمثیلی قوی از استدلال استقرایی می باشد.

برهان و منطق صوری ارسطویی

اما قوی ترین استدلال برهان نامیده میشود که از عقل و منطق صوری بر میخیزد و ارسطو فیلسوف یونانی کسی بود که این نوع برهان را در فلسفه بنیان نهاد. نه اینکه قبل از او این برهان نبود. این برهان از زمان خلقت جهان هستی وجود داشته است ولی ارسطو به آن رنگ و بوی علمی بخشید. مثلا به مثال زیر توجه کنید:

 a=b  (Fact Number One)

b=c  (Fact Number Two)

Then we come to conclustion that  :  a = c 

این برهان است و عقل بدون واسطه هیچ چیز میفهمد. برهانی که مو لای درزش نمیرفد.

قرمه سبزی نه با تو میشود بود، نه بی تو میشود بود !

حال اگر گوسفندی که طعم و مزه فرضا قرمه سبزی را چشیده باشد. برگردد و زبان باز کند و به قرمه سبزی بگوید که نه با تو میشود بود و نه بی تو. 

عاقلان چه در میابند. اول اینکه آن گوسفند تنها نمیتواند به قرمه سبزی اکتفا کند، شاید به مزاجش خیلی سازگار نیست و یقینا این گوسفند طعم غذاهای دیگر را چشیده است!  غذاهای دیگر به خوبی قرمه سبزی نبوده اند، اما در قرمه سبزی هم مخصوصا اگر سبزی آن زیاد سرخ شده باشد تلخی است که او از آن تلخی میهراسد. از طرفی غذاهای متنوع را چشیده، که حال میگوید بی قرمه سبزی نمیشود! ولی همچنان ترس و هراس از قرمه سبزی هم توامان دارد.

اگر کسی، انسانی، تنها یک غذا را بچشد، نه احساس خوبی نسبت به آن دارد و نه احساس بدی! زمانی احساس بد یا خوب نسبت به غذایی خاص پیدا میکند که آن را در قیاس با چشیده های خود بسنجد و آن جمله را بگوید.

گوسفندی که بجای قرمه سبزی خوش خوراک خودش، سالها انگبین بخورد! ولو اینکه انگبین برایش ضرر داشته باشد ، اگر روزی انگبینش از آن جدا شود، در تقلا می افتد، و آن وقت زمانی است که باید متنی که در مورد تکرار تاریخ بود بازخوانی کند و بداند که چون به جای غذای خود هر آشغالی که دم دستش رسیده چشیده دیگر لایق همان غذای سابق هم نیست. این نمونه منطقی و برهانی استدلال استقرایی است. شواهدی برجاست که انگبین رفته و به مرور پیشبینی تکرار تاریخ و بیرحمی زمان ثابت میشود.

یعنی من با این مثال برهانی فلسفی ضعف استدلال استقرایی را ثابت کردم.

حافظ میگوید:

من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست. تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی

اما مولانا میگویدکه

پای استدلالیون چوبین بود

پای چوبین سخت بی تمکین بود

البته جالب اینجاست که خود جناب مولانا از یک برهان بسیار قوی در همین دو مصرع استفاده کرده است.

یعنی ابتدا میگوید پای استدلالیون چوبین بود (بسیار خب ما فرض را بر استدلال استقرایی میگذاریم و سخن مولانا میپذیریم)

ولی بعد میگوید چون پایشان چوبین است پس پای چوبین بی تمکین است و نمیشود به آن اتکا کرد. چرا؟ چون چوبین است. و این بزرگترین استدلال برهانی می باشد . اگر در کل مثنوی معنوی بیتی باشد که خنده مرا درآورده باشد همین یک بیت است. مولانا در عرفان و حکمت شهره بود، اما فیلسوف نبود و گاهی دشمنی هایی کوچک با فلاسفه داشته است ولی همواره طرفدار عقل هم بوده است. بنابراین من که انسان را سیاه و سپید نمی بینم و هم اینکه از انسان ها بت نمیسازم. به خودم این اجازه را میدهم که به این بیت جناب مولانا بخندم.

 

 

آراسپ کاظمیان

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست - تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز (حافظ)
دکمه بازگشت به بالا