گلچهره
فکر میکنم چندین بار زندگی من تو این چهل سال کن فیکون شده باشه. اما آخرین بارش مهر سال ۹۹ بود. دیگه نمیدونم چطور میشه تو دنیایی زنده موند که شجریان نداره.
این ویدئو خیلی قسمت اولش جالبه. انگار مال زمانی هست که من بهش تعلق دارم نمیدونم دویست سال پیش، سیصد یا شاید چهارصد سال پیش زمان ملاصدرا.
تازه اون دختر قدیمیه خیلی زیباتر از ورژن جدیدش بود!
اون فانوس (ببخشید کوزه) هم من بودم.
من شکسته ام. دیگه این دنیا آواز نداره. دنیای مردگان، دنیا خفه خون گرفتن. خوب کرد که هلم داد پایین. آبگینه شکسته فقط به درد این میخوره که سگ توش آب بخوره. هیچ چینی بند زنی هم نمیتونه دیگه درستش کنه.
نامرد ترین مخلوق خدا زمان هست. به هیچ وجه نمیشه عقب برش گردوند. آدم ها رو عاشق میکنه، بعد اونها رو از هم جدا میکنه. آدمهایی رو به دنیا میاره و آدم هایی رو از دنیا میبره.
من تو دوره ای به دنیا اومدم که روحم به گذشته وصل بود. مضراب های حسین علیزاده بر روی تار هزار و دویست ساله، اون کوزه قدیمی، و اون صدا و اون تحریرها و اون گلچهره. حتی تو این زمونه گلچهره هم دیگه نداریم همه قیافه ها مثل هم شده اند. مثل سحر تبر! مثل ورژن جدید اون گلچهره که من رو هل داد، چقدر هم قیافه اش زشت شده بود. این نامردیه زمانه. مارو زشت و ناخوش احوال میکنه.
هر کسی باید تو زمان خودش زندگی کنه. من روحم مال این زمان نبود و نیست و بی وجود شجریان ، دیگه زندگی لطفی نداره. هر چه بود رفت و من شکسته و خرد و پراکنده شدم.
چرا نپرسم که آن نغمه سرا چرا ازم جدا شد؟ من که هلش ندادم! من که قدرش رو میدونستم. همیشه هم گفتم محمدرضا شجریان تا با کسان دیگه ای که اسم شجریان رو یدک میکشند اشتباه گرفته نشه.
قسمت دوم ویدئو رو دوست ندارم بدم میاد. هم گلچهره اش زشت شده. هم جسد کوزه رو همینطوری گردنش رو میگیره خر کش می کنه و میبره، ولی همون اولی که عاشقش بود و هلش داد چطور بغلش کرده بود و راه میرفت. پیراهنش هم رنگارنگ بود ، مثل قدیمی ها مثل زنان صفوی ! دومی خاکستری رنگ مرده بود، با اون چکمه های زشتش.
فقط خوبیش این بود که نشون داد دیگه اون کوزه ، بر نگشت. مردم امروزی لیاقتش رو ندارند دیگه. اون حنجره لیاقت درک میخواست که ندارند.