بیبی مریم بختیاری
بیبی مریم بختیاری (زاده ۱۲۵۳ منطقه بختیاری – درگذشته ۱۳۱۶ اصفهان) مشهور به سردار مریم بختیاری، نویسنده ایرانی و از فعالان درانقلاب مشروطه بود. وی دختر حسینقلی خان ایلخانی، خواهر علیقلی خان سردار اسعد و نجفقلی صمصامالسلطنه و مادر علیمردانخان بختیاریبود. او از پیشگامان مطالبه حقوق زنان و از مدافعان ملی سرزمین ایران، در خلال جنگ جهانی اول بشمار میآید.
بیبی مریم بختیاری دختر حسینقلی خان ایلخانی، از طایفه زراسوند، ایل بختیاری بود، که در سال ۱۲۵۳ در منطقه بختیاری زاده شد. او از زنان باسواد و روشنفکر عصر خود بود و به طرفداری از حقوق زنان برخاست. وی فنون اردوکشی نظامی و لشکر داری را از پدر و برادرانش آموخت و درجنگ جهانی اول به کار بست. وی از سرمایه مادی و معنوی خانواده خود برای تشکیل یک هنگ از سواران بختیاری، برای مبارزه با اشغالگران روس و انگلیس، در جنگ جهانی اول استفاده کرد.
فتح تهران
بیبی مریم، یکی از مشوقان اصلی سردار اسعد بختیاری برای فتح تهران محسوب میشد. وی طی نامهها و تلگرافهای مختلف بین سران ایل بختیاری و سخنرانیهای مهیج و گیرا، افراد ایل را جهت مبارزه با استبداد صغیر در زمان محمدعلیشاه قاجار، آماده میکرد و همواره به عنوان یکی از شخصیتهای ضداستعماری و استبدادی عصر قاجار مطرح بود.
مریم بختیاری، قبل از فتح تهران، مخفیانه با عدهای سوار وارد تهران شد و در خانه پدری حسین ثقفی، منزل کرد. به مجرد حمله سواران بختیاری به فرماندهی علیقلیخان سردار اسعد، به تهران، پشت بام خانه را که مشرف به میدان بهارستان بود، سنگربندی کرد و با عدهای سوار بختیاری، از پشت سر با قزاقهای طرفدار محمدعلیشاه، مشغول نبرد شد. در این رویداد، او شخصاً تفنگ به دست گرفت و با قزاقان جنگید. نقش او در فتح تهران، میزان محبوبیتش را در ایل بختیاری، افزایش داد و طرفداران بسیاری یافت، به طوری که به لقب سرداری مفتخر شد.
انقلاب مشروطه
منزل بیبی مریم، مأمن و پناهگاه بسیاری از آزادیخواهان عصر مشروطه بود. به طوری که هنگام فتح اصفهان، توسط روسها در جنگ جهانی اول، فن کاردف؛ کاردار سفارت آلمان، به خانه سردار مریم بختیاری پناه برد و مدت ۳ ماه و نیم، در پناه او بود، تا اینکه پس از شکست بختیاریها از روسها و کشته شدن ۵۸ نفر از سواران بختیاری، راهی کرمانشاه شد و از آنجا به برلین رفت.
به پاس حمایتهای سرسختانه، بیبی مریم از ویلهلم دوم (امپراتور آلمان) کمان تمثال میناکاری و الماس نشان و همچنین صلیب آهنین خود را، که مهمترین نشان دولت آلمان بود، برای او فرستاد. جریان مبارزات سردار مریم بختیاری با بریتانیاییها در طی قرارداد ۱۹۱۹ و نیز کودتای ۱۲۹۹ همچنان ادامه یافت، به طوری که محمد مصدق، حاکم وقت فارس، در زمان کودتای ۱۲۹۹، پس از مخالفت و عزل از اصفهان، راهی منطقه بختیاری شد و مدتها مهمان بیبی مریم بود.
باستانی پاریزی؛ از مورخین معاصر، در خصوص سردار مریم مینویسد:
در این کوهستان زنی میزیسته که برابر ۱۰۰ مرد، در سرنوشت تاریخ معاصر ایران دخیل بودهاست. منظورم بیبی مریم بختیاری است، که وقتی در جنگ بینالملل اول، ایرانیان وطنخواه ابتدا از اولتیماتوم روس و بعد از هجوم انگلیسیها، ناچار به مهاجرت و آواره کوهستان شدند، این زن نامدار، همه آنان را پناه داد.
بیبیمریم زنی باسواد و روشنفکر بود و از معدود زنان زمان خویش بود، که سواد خواندن و نوشتن داشت و حوادث عصر خویش را مینوشت. کتاب خاطرات بیبیمریم سالها بعد از درگذشتش منتشر شد که در آن دربارهٔ دوران کودکی و نوجوانی، شرح زندگی و حوادث سیاسی تا پایان دوره مشروطیت را نوشتهاست. خاطرات به قلمی ساده و روان، از سال ۱۲۹۶ هجری شمسی ثبت شدهاست.
بیبیمریم در ابتدای خاطراتش اینطور نوشتهاست:
به امید خداوند که امیدوارم فرصت بدهد به بنده که یک زن ایرانی و از ایل بختیاری میباشم، روزنامه خاطرات خود را ساده و مختصر بنویسم. به تاریخ ماه شعبان المبارک ۱۳۳۶ هجری قمری
خانواده ایلخانی
پدر بیبیمریم، حسینقلی خان ایلخانی بود، که در زمان حیات، به مدت ۳۰ سال حاکم بلامنازع ایل بختیاری بشمار میآمد. بیبیمریم دارای ۶ برادر و ۱۱ خواهر از همسران متعدد پدرش بود. برادران وی که هر کدام به نحوی در تاریخ معاصر ایران نقش آفرین بودند عبارتند از: اسفندیار خان، نجفقلی صمصامالسلطنه، امیرقلیخان، علیقلی خان سردار اسعد، خسروخان سردار ظفر و یوسف خان امیر مجاهد.
خانواده بیبیمریم در اواخر دوره قاجار سمتهای مختلفی را در مقاطع مختلف برعهده داشتند. پس از انقلاب مشروطه، برادران و عموزادگان او در مناصبی چون وزارت، نمایندگی مجلس شورای ملی و رئیسالوزرایی (نجفقلی صمصامالسلطنه برادر بزرگتر او) حضوری فعال داشتند. بسیاری از رجال سیاسی و نویسندگان آزادیخواه ایرانی همچون علیاکبر دهخدا، ملک الشعرای بهار و وحید دستگردی با خانواده بیبی مریم و نیز با خود او، ارتباط نزدیک داشتند.
درگذشت
سردار مریم بختیاری، در سال ۱۳۱۶ خورشیدی، ۳ سال پس از اعدام فرزند ارشدش؛ علیمردان خان در شهر اصفهان در گذشت. او در تکیه بختیاریهای تخت فولاد، در اصفهان به خاک سپرده شد.
به خاطر داشتن علیمردان خان خدا را شکر میکنم
سردار مریم فرزند برومندی به نام علیمردان خان داشت که افتخار طایفه لر بختیاری بود. فرزندی که در دامان مادری باسواد، روشنفکر و فهیم بزرگ شده بود. او در کتاب خاطراتش وقتی میخواهد درباره ازدواجش بنویسد با اینکه مجبور به ازدواج شده بود از همسرش به نیکی یاد میکند و میگوید:«من زندگی و شوهرم را بسیار دوست داشتم. با اینکه ناراضی از ازدواجم بودم اما حالا از آن شوهر کردن شکر دارم چون که یک پسر خوب از آن شوهر دارم که شخص اول بختیاری است و تمام بختیاریها به او میگروند و من او را بسیار دوست دارم و او «علیمردان خان» نام دارد.»
علیمردان خان نامدار که از رجال مبارز بختیاری بود که علیه استبداد رضاخان قیام کرد. آن هم در زمانی که هیچ کس به دلیل سرکوب شدید رضاشاه جرات مبارزه نداشت. اما فرزند ارشد بیبیمریم با شجاعت از مادر ارث بردهاش قیام کرد و بخش شورانگیزی از تاریخ کشور را رقم زد.
اگر تمام مردان بختیاری شهید شوند، زنان کفن به گردن و اسلحه بر دست حرکت میکنند!
بیبی در خاطراتش درباره سختیهایی که کشیده اینطور مینویسد:«اکنون خداوند عالم را شکر دارم که هرچقدر صدمه زیادتری بر من واردتر میشد بر عظمت من میافزود. هر وقت فکر دشمنیهای بسیاری که بر من رفت میکنم، آن وقت ملتفت میشوم که کسی هست مرا از این گردابها نجات دهد و آن وقت به دعا و شکر میپردازم»
بیبی در بخشی از کتاب نیز به زنان عصر خویش اشاره میکند و میخواهد زنان در زندگی شخصی جایگاه واقعی خود را پیدا کنند و برای اجتماعی که در آن زندگی میکنند مفید باشند:«در ایران زنان بدبخت یا باید بزک بکنند و شبانه روز در فکر لباس و سرخاب و سفیدآب و پودر باشند و یا ریسمان تابیدن. کار بزرگ آنان همین است. افسوس که وجود چندین میلیون زن که از داشتن علم محرومند برای هیچ کس اهمیت ندارد. ای کاش خود را روزی در سایه تمدن میدیدیم و پای خود را در زمین تمدن میگذاشتیم. افسوس که من میمیرم و آن روز را در ایران و به خصوص در بختیاری نخواهم دید. چقدر آرزو داشتم که کارهای نیک در بختیاری برای زنان بکنم. چقدر میل داشتم که دارای قدرت فوق العاده باشم و سنتهای پوسیده را از بیخ و بن برکنم چون سرزمین ما قابل ترقیات بسیار است.»
او همچنین درمورد استبداد ستیزی مینویسد:« حالا که تصمیم دارید در این کار متعهد و مردانه باشید. حال اگر تمام مردان شهید بختیاری شهید شوند، تمام زنان بختیاری را جمع نموده، کفن به گردن و تفنگ به دست برای شکست دشمن رو به طرف اردوی استبداد حرکت میکنیم. ای کسانی که روزنامه مرا مطالعه میکنید اگر در عصر شما ایران وطن عزیز مرا و خودتان را دیدید که به دانش و علم نورانی و مشعشع شده و قدم در راه آزادی گذاشتید و یا در سایه علم و تمدن زندگی میکنید از منِ بیچاره که یگانه آرزویم تمدن ایران است یادی بنمایید.»
بخشیدن تمام داراییها در قحطی بزرگ
بیبی مریم با توجه به روشنگریهایی که داشته در تربیت فرزندانش حساس بود که آنان را سرداران بزرگ بختیاری کرد. ویژگیهای تربیتی که در دل نوشتههای او نیز وجود دارد. شجاعت و دلیری و مردانگی، ایمان و توکل به خدا، اقتدا به پیامبر و ائمه به خصوص امام علی (ع)، دفاع از میهن و بیگانه ستیزی، مبارزه با استبداد و ظلم و دفاع از مظلوم. زمانی که قحطی در جنگ جهانی اول در ایران گسترش پیدا میکند. بیبی مریم تمام ثروت و طلاهایش را خرج میکند تا قطحی زدگان نجات پیدا کنند. احترام به بزرگان، رعایت اخلاق و داشتن معرفت انسانی، اصالت و فرهنگی و هویت ملی، با اینکه بیبی از سران بختیاری بود همواره به هویت ملی میاندیشید. علم آموزی و مطالعه کتاب، غیرت و شرف در زندگی از نکات تربیتی بانوی سردار ایرانی است.
مادر و پسر همرزم یکدیگر
متاسفانه قسمت دوم کتاب بیبی مریم که مربوط به مبارزات علیمردان خان فرزند برومندش بود در دسترس نیست و تنها اشارات جزئی به او در کتابش شدهاست. اما آمدهاست که مادر و پسر در دورههایی همرزم یکدیگر بودند. آمدهاست بیبی علیمردان خان را طوری آموخته بود که در ۱۷ سالگی پسرش را همراه سپاه برادرش سردار اسد به تهران میفرستد و از همان دوران از سربازان بختیاری میشود که از نوجوانی علیه استبداد به پا میخیزد. علیمردان در سال ۱۳۱۲ هجری شمسی علیه حکومت قیام میکند و موفق میشود مناطق زیادی را با خود همراه کند و حکومت موقتی را در بخشهایی از ایران تشکیل میدهد و به سمت تهران حرکت میکند. اما متاسفانه به دلیل اختلافی که انگلیس بین مبارزین ایجاد میکند. این نهضت با شکست مواجه میشود علیمردان خان با امان نامهای که داشته بعد از مدتها با شروطی که میگذارد حاضر به مذاکره با رضاخان میشود. اما در حالت ناجوانمردانهای او را دستگیر میکنند و بعد از یکسال دادگاه فرمایشی تشکیل میدهند و او را به اعدام محکوم میکنند.
مچاله کردن کلاه پهلوی در لحظه اعدام
بزرگعلوی نویسنده بزرگ معاصر درباره این اعدام مینویسد:« علیمردان خان در روز اعدام جامهای زیبا به تن کرده و سر و روی خود را آراسته و با گامهای بلند و قامتی استوار حلاجوار و بدون اینکه ترسی به دل راه دهد به قتلگاه نزدیک میشود. او رفت تا شهادت مظلومانه دیگری را در صفحه جنایات رژیم دیکتاتوری رقم زند. هنگامی که از برابر جوخه اعدام میگذشت با جبینی باز و لبانی پر از خنده با آنها احوالپرسی کرد. وقتی یکی از دژخیمان میخواست چشمانش را ببندد به آرامی دستمال را از دستش گرفت و گفت:«پسرم بگذار تا این صحنه جالب و تماشایی را که قطعا مافوقان شما را خوشحال میکند، من هم در آخرین لحظات حیات خویش ببینم. چرا که من تا به حال شیری را دست و پا بسته در مقابل مشتی شغال ندیده بودم.»
سیدجعفر پیشهوری که از رجال زندانی آن زمان بودهاست هم مینویسد:«زمانی که علیمردان خان را در آخرین لحظات را به جوخه اعدام ببندند، کلاه پهلوی را به نشانه نفرت مچاله کرد و دور انداخت و با صدای رسا فریاد برآورد: زنده باد ایران و زنده باد آزادی»
همچنین علیمردان خان پیام معروفی برای رضاشاه دارد که میگوید:«اگر عقابی بخواهد از کوههای زاگرس بگذرد باید پرهایش را باج دهد.» یعنی ما اجازه عبور هیچ بیگانه ای را به این سرزمین نمیدهیم.
کاشکی بی (وای)
(وای ) بی مریمه (های)
( خدا) سردار زنگل
قطارا (وای)
(وای) حمایلس (وای)
(خدا) ری دس مسلسل
بی مریم (های)
(ولا) شیر زنون (های)
(خدا) ز قلعه زید در
صد مِردِ (وای)
(های) تفنگ به دس (های)
(خدا) نی واس برابر
بی مریم (وای)
(وای) سوار ایا (های)
(خدا) تفنگ سر شون
دهدر (وای)
(ولا) ایلخانیه (وای)
(ولا) دا علیمردون
بی مریم (وای)
(وای) تو کل بزن (های)
(خدا) سی علیمردون
جنگ کنه (وای)
(ولا) با دشمنون (وای)
(خُدا)! چی شیر میدون
بی مریم (وای)
(وای) لچک به سر (وای)
(وای) تفنگ سر دس
شیر جنگی (آخه) ایلمون (وای)
(خدا) مر منده بی کس
برگردان به پارسی
کاشکی بود بیبی مریم رو؛ سردار زنان
قطارها حمایلش (روی دوشش)؛ روی دست [ـش هم] مسلسل
بیبی مریم، شیرِ زنان، از قلعه زد بیرون
صد مردِ تفنگ به دست، نیست باهاش برابر (باهاش برابری نمیکنه)
بیبی مریم سواره میاد؛ تفنگ روی شونه[اش] دخترِ خانِ ایل است، مادر «علیمردان» است
بیبی مریم! تو کِل بزن برای «علیمردان»
[اون] جنگ کنه با دشمنان؛ برادر[م]! مثل شیر میدان
بیبی مریم، لچک به سر ، تفنگ بر دست
شیر جنگی ایلمان مگر مانده بیکس (تنها)