اگرچه بولحسن خرقانی (جوانمرد) جان به عزارئیل نداد و جانش را به خود خدا تقدیم کرد. اما وصیتی از او همیشه در جهان جاری است. هر انسانی به اندازه عقل و فهم خود میتواند از آن استفاده کند برای وصیت کردن. جوانمرد تمام مردم را به تقوی می خواند. و این تقوا ترس از خداوند نیست. خداوندی که رحمتش به غضبش غلبه دارد هرگز ترسناک نمی تواند باشد. این تقوا از جنس حیاست و بی حیایی ، بی تقواییست. دوم وصیت این است که مطالب این سایت را بارها بخوانید، تمامی پست های جوانمرد را، حتی موسیقی ها، شاید تکراری به نظر برسند ولی با تغییر وجودی شما در درک شما از پست ها و نوشته ها و آه ها و نواها تغییر میکند. جوانمرد در بهشت زهرا دفن نخواهد شد، او را جایی به خاک می دهند که دست هیچ نامرد بزدلی به آن نرسد. نامردان خودشان در نهایت، مفعول نیرنگ خود می شوند و این همان انتقام زمان است. اگر جوانمرد نیستید دروغ گو و کذاب نباشید حاشا حاشا از دروغ به مردم و خلق خدا ، این کثیفترین صفت رذیله انسان است. دروغ شما را به چاه حیوانیت پرتاب میکند، آنچنان که دیگر نمی توانید خلاص یابید. از زنان بپرهیزید اگر فکر میکنید که وفا در زن پیدا میکنید اشتباه میکنید. آنها به یک کام هر دو عالم را میفروشند. خلقتشان فقط برای نکاح است و اینکه نسل بشر منقرض نشود، اما با آنان مهرورزی کنید تا به شما خیانت نکنند یا حداقل کمتر خیانت کنند. به دنیا دل نبندید هر چقدر هم که عمر کنید، عمرتان در طول زمان ازل و ابد لحظه ای بیش نیست. پس به چیزی که از آن پلشتی می زاید دل نبندید که دنیا من الدنی . از پستی ، پستی میزاید. انتظار معرفت از دنیا نداشته باشید. زمانی به معنا میرسید که دنیا را زیر پاها له کرده باشید. خدمت به خلق خدا نماز و روزه زیاد کردن عملگرایی خرانه است. اگر عملی میکنید برای خلق خدا کنید، هر چند این خلق از نادانان باشند و جاهلان، که همانطور که جوانمرد گفت اگر به سرای شما درآمدند ، آبشان دهید، نانشان دهید، و هرگز از ایمانشان مپرسید. حتی به دشمنان خود و حیوانات و گیاهان نیکی کنید که هرچه وجود دارد جلوه حق است ، نه راه زاهدان را پیش گیرید و نه راه عابدان، راه جوانمردان را پیش گیرید که این به نفع شما خواهد بود. چیز بیشتری نیست. راه به خدا دو قدم بیش نیست یک قدم از دنیا برگیر و یک قدم از آخرت، و آنک رسیده ای به حق. در دنیا دو موسیقی بی کلام در من تاثیر شگفت میگذاشت، یکی قطعه نینوا استاد حسین علیزاده و دوم قطعه سوگ، قطعه سوگ را بخاط تارنوازی هایش بیشتر دوست میدارم. ولی یک آهنگ قدیمی فرانسوی را اینجا میگذارم که خواننده آن هم سال گذشته مرد، گاهی آن را گوش کنید و آن گوش ، که گوش دل است و نه شنیدن، شما را به معنا می کشاند. بگذارید شما را بکشد و با خود ببرد. مخاطب خاصی ندارم که برایش چیزی بگویم ، جز اینکه بعد از من این سایت را بی خواننده و تنها رها نکنید. خوشحالم که سالها پیش با شلیک تیری به قلبم برای یک بی صفت خائن نمردم و آنقدر زندگی کردم تا متصل شدم به آب کر و رفتنم را خودم به شیوه خودم برگزیدم، آنچنان که شیوه جوانمردان و عیاران است. روحی نگران جهل مردم است، در این حوالی پرسه میزند، گویی سالیان سال است زیر برف میدانی کوچک بر سر قراری مانده است منتظر! و برف از تمام قدش هم بالا زده است. نه ماشینی هست و بخاری، نه کسی که برف را بروبد. آن ، برف جهل است! و برف روب جاهل شده است. فاتحه و صلوات و دعا و خدا بیامرزتش مال کسی است که دستش از قبر بیرون مانده، عارف واقعی همه چیز را به فنا میکشد، اما نفسش به یاد خلق دنیا، تا ابد خواهد بود، نگران! و منتظر... شاید برف روبی عاشق در عالم ملکوت و برزخ ابدی، برفی از روی زرد جوانمرد بروبد. آن برف روب به حق هم پرستار است و هم عاشق، هم سالک راه است و هم عارف. زمستان می آید و برف روبی نیست. برف روبان قدیمی با هم دسیسه کردند و رفتند. والسلام آراسپ کاظمیان ۲۸ آذر ۱۳۹۷ Embrasse-moi puisque tu n'as plus rien à dire Embrasse-moi Ne me refuse pas cet ultime plaisir en souvenir Embrasse-moi Comme si tu t'en allais pour acheter des fleurs Les bras autour du cou et du fond de ton cœur Embrasse-moi مرا ببوس که دیگر هیچ برای گفتن نداری مرا ببوس مرا از این لذت بی نهایت به یاد ماندنی محروم نکن مراببوس مانند زمانیکه برای خرید گلها رفته بودی بازوانم در اطراف توست و از ته قلبت مرا ببوس Pour en finir c'est toi qui écriras le mot fin sur l'écran Les acteurs étaient bons c'était un beau roman Un peu dur un peu court et bien trop triste برای پایان دادن به داستان تو هستی که اخرین واژه را بر روی پرده نمایش می نویسی بازیگران خوب بودند زیرا رمان خوب بود کمی سخت .کمی کوتاه و بیش از حد غمگین Tout va finir je vais partir aussi, mais moi je ne sais pas Dans quel pays je veux oublier celui-là Où j'ai aimé pour la dernière fois همه چیز به پایان خواهد رسید من نیز خواهم رفت اما نمی دانم که در کدامین سرزمین این عشق را فراموش خواهم کرد که کجا برای اخرین بار عاشق شدم Embrasse-moi puisque tu n'as plus rien à dire Embrasse-moi Ne me refuse pas cet ultime plaisir en souvenir Embrasse-moi مرا ببوس که دیگر هیچ برای گفتن نداری مرا ببوس مرا از این لذت بی نهایت به یاد ماندنی محروم نکن مراببوس Comme si tu revenais pour me dire que tu m'aimes Comme si tu m'embrassais pour adoucir ma peine Embrasse-moi همانگونه که بازگشتی که بگویی مرا دوست داری همانگونه که برای تسکین دردم مرا در اغوش گرفتی و بوسیدی مرا ببوس Tu vas partir laissant derrière toi quelques lambeaux de vie Des photos des objets dont tu n'as plus envie Et dont je ferai le musée de mes nuits تو میروی و تکه هایی از زندگی را پشت سرت رها می کنی عکس ها و اشیایی که دیگر انها را نمی خواهی تا من با آنها موزه ای برای شبهای تنهاییم بسازم Tu vas partir je sais qu'au fond de toi tu brûles d'être ailleurs Qu'il est tout près d'ici rodant comme un voleur Celui qui veut prendre mon bonheur تو میروی و من می دانم که درونت در جای دیگری اتش می گیرد او همانند یک دزد در این حوالی در حال تکاپوست که شادی مرا بدزدد Embrasse-moi Comme si tu t'en allais pour acheter des fleurs Les bras autour du cou et du fond de ton cœur Embrasse-moi مراببوس مانند زمانیکه برای خرید گلها رفته بودی بازوانم در اطراف توست و از ته قلبت مرا ببوس مراببوس