موسیقی

ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است

محمدرضا شجریان و پاسا خائف

ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است – حافظ – شجریان

از صبح شاید بیشتر از صدها بار این قطعه را گوش کردم، و این لذت مدام نمیدانم چرا روح مرا سی نمی کند تمام نمیشود و این همان شرب مدام است. به راستی اگر حافظ امروز زنده بود و  این صدای ملکوتی را میشنید چه حالی میشد! شاید ایمان می آورد که شعرش را خدا خوانده است. بدون ساز ! صدای دریا می آید! و آب ….

وقتی صدای شجریان هست دیگر چه نیازی به ساز است؟ این قطعه در دستگاه سه گاه – مخالف خوانده شده است. اوج خوانی مخالف در همه دستگاه ها بسیار دشوار است و کار هر کسی نیست. اما دستگاه سه گاه کلا یک دستگاه غم انگیز است که با شعر کاملا همخوانی دارد.

بیت اول که از حضرت مولانا خداوندگار جلال الدین محمد بلخی است.

اما مابقی قسمت هایی از غزلیات حافظ است. که من تنها یک بیت آن را به دیدگاه و نظر خودم تفسیر میکنم. بیتی که زیبایی آن در حدی است که مرا دیوانه وار شیفته حافظ و عرفان عملی این مرد میکند. در عجبم از کسانی که حافظ را بخوانند و از این ابیات ساده بگذرند و اعتراف می کنم که اوج خوانی استاد شجریان هم در این حس عجیب و غریب روحی من بی تاثیر نبوده است.

ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است

ابتدا شجریان با یک بیت از مولانا در پایین شروع میکند و سپس اوج میگیرد و در اوج می خواند که : ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است.  وای بر من که همین الان در حالتی میخواهم این را تفسیر کنم که در حال گوش دادنش هستم و در حالت خلصه هستم و گویی به عالم مجردات نزدیک شده ام.

ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است

مشخص است گه ارغنون سازی بسیار قدیمی است و از واژه ارگانون ساخته شده است و بعدا واژه ارگ از آن اقتباس شد. در زمان حافظ ارغنون سازی مانند چنگ بوده است. صدای تارهای چنگ همان صدایی است که به گفته مولانا پرده هایش در نی پرده های انسان را میدرد.

اشاره حافظ از ارغنون ساز فلک ذات اقدس الهی است، چراکه از واژه فلک استفاده میکند. یعنی کسی که ساز تمام عالم را میسازد و آن چه کسی است جز ذات پاک الهی و خدای متعال؟  چه کسی ساز فلک را می سازد؟ و اگر ساز فلک به دست خداوند ساخته شود، دیگر سازها و دیگر هنر ها چه نقش و رنگی و نقشی در برابر این ساز دارند؟

بله در نگاه اول حافظ رندانه خدا را رهزن خطاب میکند!   رهزن که؟  رهزن اهل هنر. اهل هنر اشاره به تمام مردمانی دارد که در این عالم هنری دارند چه موسیقی ، چه شعر، چه معماری ، چه نقاشی، چه مجسمه سازی و چه هر هنر دیگری که در زمان حافظ بوده است. بله ! سازی که خدا بسازد و از طرف خدا نواخته شود رهزنی میکند.

و در این رهزنی اهل هنر خاموش میشوند. چاره ای جز خاموشی در برابر ارغنون ساز فلک ندارند. اما در مصرع دوم چه غوغایی میکند: چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم. یعنی چطور میشود که از این غم ناله نکنیم که نمیتوانیم در برابر ارغنون ساز فلک قد علم کنیم! و چرا از این شادی که این زیبایی عجیب را دارد نخروشیم.  حافظ در مصرع دوم غم و شادی را توامان با هم میداند و کنار هم آورده است نوعی اجتماع نقیضین  و این همان است که ما در حکمت خسروانی ایرانی داشته ایم. غم!  غم پهلوان است ای پری ! 

و در بیت آخر باز تایید میکند:

حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما

بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم

اجرای ارغنون ساز فلک توسط پارسا خائف

پارسا خائف پدیده عجیب و غریب و استعداد کشف شده توسط برنامه عصر جدید است که در قسمت دوم اجرای خود این قسمت را خوانده است.

اگرچه در هنر و استعداد پارسا خائف شکی نیست ولی در مقام مقایسه میتوان یافت که حتی در کار تقلیدی از استاد شجریان، هیچ نوع قیاسی نمیتوان کرد.

وقتی در پایان بیت مولانا، شجریان شروع به خواندن آواز مخالف حافظ یا همان ارغنون ساز فلک را میکند، کاملا در اوج است. اما در اجرای پارسا خائف این اوج و تفاوت صدای پایین و بالا را خیلی مشهود نمی بینیم. برای این است که همیشه گفته ام که شجریان معجزه الهی است که شاید هزاران سال یک بار بیاید و دیگر تکرار نخواهد شد. همچنین پارسا خائف در فرود قطعه کمی با مشکل مواجه میشود که در قیاس با شجریان کاملا مشهود است.

نکته اینکه من پارسا خائف را از تمام خوانندگانی که به او آموزش میدادند بالاتر میدانم و او شاگردیست که از اساتید خود بالاتر است.

 

آراسپ کاظمیان

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست - تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز (حافظ)

‫۹ دیدگاه ها

  1. درود بر آقای کاظمیان.
    به قول استاد هوشنگ ابتهاج عزیز که زندگی و تندرستی ش دیرپا باد، چرا نباید از زندگی راضی باشم که در دوران من صدای محمدرضا شجریان وجود داشت و من بارها گوشش دادم.
    یکی از بزرگترین و بهترین امتیازات دوران زندگی من نیز( با وجود اینهمه بدی و بدی و بدی و …..) وجود نازنین و فرخنده صدای فخر هنر ایران زمین، شجریان بزرگ است و بس.
    من گمان می کنم که دیگر مادر گیتی چون شجریان نزاید.

  2. با سلام خدمت استاد گرانقدر
    زیبا تفسیر کردید، من کارم نقاشی است و واقعا عاملی که همیشه من رو متوقف کرده شگفتی آفرینش خدا و عجز همه مدعیان هنر و علم در برابر این عظمتی است که از عدم ساخته شده.
    خدارو شکر که بشر امروز فهمیده که آنچه پیشرفت علم مینامید حالا گریبانشو گرفته و جهان بی نقص رو به ورطه نابودی کشانده گرچه شاید برای این فهم دیگر دیر شده باشه.
    با سپاس فراوان

  3. بسیار ممنون از معنی زیبا وتفسیر شایسته تان،حال وهوای بسیار عجیب وروحانی در اشعار حافظ مبسوط ومشروف است.

    1. بسیار ممنون از توضیحاتتون بسیار رسا و گویا ست . چند روز ه که هر روز چند بار هم صدای استاد شجریان
      رو و هم صدای پارساجان رو گوش میدم و باز هم عطش شنیدنشون رو دارم و فکر میکنم این همون شرب مدام است که جناب حافظ میفرماید

  4. سلام وقت بخیر
    خواستم بگم دوبیت اول مربوط به مولانا نیست!
    توقع میره کسانی که علاقه مند به هنر شعر وآواز هستن و اظهار نظر میکنند، محفقانه تر صحبت کنند.اگر با شعر مولا آشنا باشید مشخصا متوجه خواهید شد .علاوه براین راه تحقیق هم باز است!

    1. با سلام،
      انتظار میره کسانیکه در سایت فلسفه کامنت میدن، بتونن برای ادعای خود برهان یا استدلال بیارند که شاعرش کیست. یقینا از حافظ نیست.
      ضمنا این سایت بیش از هرچیز به فلسفه پرداخته است، ضمن اینکه آواز و دستگاه های ردیفی موسیقی ربط مستقیم به افاعیل عروضی شعر پارسی ندارد.

      1. سلام.وقت بخیر
        ممنون از توجه و پاسختون
        کامنت من در مورد این اواز وشاعر یا شاعران آن بود،و سایت شما محدود به فلسفه نیست.
        منهم از قضا به سایت شما برخوردم.
        برای اثبات اینکه ابیات اول از مولانا نیستند استدلال ومدرک من کلیه ی آثار مولاناست که میتوانیدمراجعه و مطالعه بفرمایید.
        گمان میکنم اگر حضرتعالی آدرس آنها را در آثار مولانا بفرمایید کاری سهل اولوصول تر برای خوانندگان باشد.
        صمن اینکه قرار نیست هرچه شعر هست مربوط به شعرای مشهور وشناخته شده ی ما باشد.
        ممنون.

        1. با عرض سلام،

          اولا ممنون از اینکه دوباره به سایت سر زدید. باعث افتخار بنده است. جناب آقای گنجی یا سرکار خانم گنجی، چیزی که من عرض کردم در مورد فلسفه این منظور نبود که سایت حقیر محدود به فلسفه است. اینجا در واقع مثل یک وبلاگ است و دلنوشته هایی در آن گاهگاهی نگاشته میشود. حال چه فلسفه و عرفان و حکمت و چه شعر و ادب و جالب این است که ما در فرهنگ ایرانی و پارسی خود نمیتوانیم حکمت را از شعر جدا کنید. در واقع شعر ابزاری بوده است دست عرفا و حکما و فلاسفه که چکیده سخن خود را در شعر بیان کنند. مثلا بیت “میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست / تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز” از حضرت حافظ، یک بیت عرفانی است که هم عرفان کسانی مثل حسین ابن منصور حلاج یا عین القضات همدانی را بیان می کند و هم تو گویی همزمان کل فلسفه وحدت وجود صدرالمتاهلین ملاصدرا را که در کتاب اسفار اربعه به صورت مفصل گفته است دی یک بیت جمع کرده است. بنابراین شعر فارسی عصاره حکمت و فلسفه این دیار است.
          منظور حقیر این بود که چون من شخصی فلسفی هستم ، مقید به استدلال و برهان عقلی هستم نه اینکه سایتم مخصوص فلسفه است یا خیر.

          من بلافاصله پس از کامنت شما شروع به سرچ کردم. از قبل مطمئن بودم که از حافظ نیست اما باید میفهمیدم که از کیست، ما سه نوع استدلال در فلسفه داریم استدلال استقرایی، استدلال تمثیلی و برهان. برهان از همه قوی تر است و مو لای درزش نمیرود. مانند قانون دو دو تا چهار تا که منطق صوری ارسطو بر پایه استدلال برهانی است. اما مثلا در استدلال استقرایی، فرض کنید شخصی میگوید مردم ایران فسنجان میخورند. خب چون در جای جای ایران این غذا را دیده،و در جای دیگر ندیده به این نتیجه رسیده که مردم ایران یا مردم تهران فسنجان میخورند. این استدلال استقرایی تا حدی میتواند درست باشد، اما به قدرت برهان نیست. چه بسا در یک جای دور مثلا در قبیله در آفریقا این غذا به نحوی آنجا رفته باشد و جا افتاده باشد. احتمال خیلی ضعیف است ولی چه بسا رخ دهد. پس با قطعیت کامل ما نمیتوانیم استدلال استقرایی را حجت قرار دهیم. حال من هر چه در اینترنت جستجو کردم، دیدم مردم این شعر را منتسب به مولانا جلال الدین محمد بلخی (و نه رومی) دانسته اند. اما این مردم خودشان حجت نیستند. چرا؟ چون مثلا در وبلاگ های خودشان نوشته اند، در دیوان شمس یا مثنوی معنوی یا رباعیات مولانا نیست. اما از آنجا که مولانا بیش از همه به مرگ پرداخته است و مثلا در این شعر گفته است که “مرگ اگر مرد است آید پیش من

          تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ

          من از او جانی برم بی‌رنگ و بو

          او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ”

          بسیار احتمال میرود که شعر از مولانا باشد. چون هیچ کجا به شاعر دیگری اشاره نشده است. اما به هر حال ترکیب آن در این بیات اصفهان استاد شجریان دلنشین است و من اینگونه نگاشتم، حال اگر باید نام مولانا را حذف کنم میکنم، ولی باید بنویسم که از حافظ نیست و شاعر مجهول است. حال آیا ایرادی دارد شعری به زیبایی را عارفی جلیل القدر چون مولانا نسبت دهیم فارغ از اینکه به راستی او سروده باشد یا خیر.

دکمه بازگشت به بالا