یلدای سال ۹۸
من هرگز یلدا رو جشن نگرفته ام. آنکسی یلدا را جشن میگیرد که غمی نداشته باشد و یا آنکه ترسو باشد، از ترس یک دقیقه تاریکی بیشتر جشنش میگیرند. مانند تولد که چون یک سال به مرگ نزدیکتر میشوند میترسند و جشنش میگیرند.
اما یلدای عاشقان طولانی ترین غم سال با یک دقیقه بیشتر در هیمه ی سینه های سوخته تلنبار میشود. و آنگاه شاید شعری از دیوانی شعله ای آتشین تر بر غم عشاق زند.
هر کجا، پخته ترین حنجره ها تعبیه شد
خوش ترینش به گلوگاه ِ شما تعبیه شد
.
با اشارات ِ جگر، سوز، جدا شعبده کرد
در مقامات ِ نظر، ساز، جدا تعبیه شد
.
خالق، انداخت به عنوان شما، قرعه ی بخت
تا بدین ساز، چنان سوز و نوا تعبیه شد
.
این صدا، برج بلندی ست که از بیم حسود
بر درش، لوح ِ منوّر به دعا تعبیه شد
.
در نهانخانه، چه دلها که شکستند ز ما
تا بر این گنج ِ خداداده، جلا تعبیه شد
.
“تار لطفی” به ارادت ز کمر می شکند
پیش تاری که به دستان خدا، تعبیه شد!
سپاس از شعر زیباتون.
اما در بیت آخر نباید صدای من با تار استاد محمدرضا لطفی قیاس شود و لطفی محکوم.
نه ! این صدا چه میگوید؟ شعر حافظ. آیا من خودم هنری در ارائه صدای خودم دارم؟ خیر . اگر خوبه وگر بد خدادایه.
اما نفس استاد لطفی متصل به به بالا بود بداهی انگشتانش در سیم های فلزی تار می لغزید و آن آثار خلق میشد، همه لطفی بود، صدا، سیم، تار، نوا، مانند حافظی که همان لحظه غزل را بسراید.
صدای شما محشره، آیا در رادیو یا دوبله ایران هستید؟
سپاس ، خیر من هیچ جا نیستم.