خیلی وقت ها احساسات انسان ها از کلام و زبان بالاتر میزنه و اونوقت زمانی هست که کلام و لسان نمیتونه احساسات رو بیان کنه. گاهی اندام های حسی به کمکش میان، مثل چشم! من بارها توانسته ام با چشمانم با آدمیان حرف بزنم، حرف هایی که با هیچ زبانی نمی شد زد و گاهی با گوش.
اما فرقی که چشم و گوش دارد این است در گوش دادن تو درکی بالاتر داری از مخاطبت خودت. مخاطب تو شاید هرگز آن چیزی که تو گوش می کنی و آن پیامی که میخواهی ارسال کنی نفهمد. در حیطه مغز و نفسش نمیگنجد.
اینکه مولانا گفته:
خوشتر آن باشد که سر دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
همیشه صدق نمیکند. شاید مخاطبان تو حدیث دیگران را بشنوند ولی پی به سر دلبران نبرند. با این حال شنیدن از دیدن برتر است شاید برای همین است که در قرآن همیشه آمده والله سمیع البصیر.
این آهنگ شجریان، تن صدای شجریان ، تحریرهای آسمانی شجریان که مانند وحی نازل میشود بر قلب من، شعر بابا طاهر هزار سال پیش مرده ! تک تک کلماتی که میگه! و بعد مضراب ها زخمه هایی که به سیم هایی زده میشه و از اون تار آوایی عجیب بلند میشه، همه به گونه ای معجزه مانند است برای من! اگر انسان خلیفه الله در زمین است و خدا از روح خود در انسان دمیده است. انسان ها هم میتوانند معجزه کنند. و این دو دقیقه معجزه الهی است، صدا ، شعر و معنای آن، زخمه های روی تار ، زمینی نیست ! من میفهمم که زمینی نیست . آیا تو هم میفهمی؟