جوان از زمان بیمناک بود، از عبور بی محابا و شتابناکش.
میگفت: دست های زمان از طوفان است، می آید و می گذرد و همه چیز را در می نوردد.
نشان همه چیز را پاک میکند و رد همه چیز را می روبد.
کاش اما نشانی بود و دری که به هیچ باد و ردی که به هیچ باد و بورانی زدوده نمی شدو هیچ طوفانی را یارای او نبود.
جوانمرد گفت: بنویس، بنویس، بنویس!
جوان گفت: با چه بنویسم و بر چه بنویسم که بماند؟
جوانمرد گفت: بر هر چیز می توان نوشت الا بر آب. اما تو بر آب بنویس. بر آب بنویس و با خون خویش.
این یادگاری است که تنها عاشقان و مستان و سوختگان می گذارند.
سلام . واژه محابا با ح درست است .
سلام، با تشکر از توجه شما. اصلاح شد.