جوانمرد
جهیدن جوانمرد از بهشت و دوزخ
هر جا که می رفت، بهشت هم دنبال او می رفت. اما او می گذشت و اعتنایی نمیکرد.
بهشت به خدا می گفت: خدایا ببین دیگران همه در آرزوی منند و من در آرزوی جوانمرد.
گذارش به هرجا می افتاد، دوزخ در آن حوالی می گریخت.
دوزخ میگفت: خدایا ببین همه از من می ترسند و من از جوانمرد.
خدا بهشت را در دست راست او گذاشت و دوزخ را در دست چپش. اما جوانمرد هر دو را به خدا بازگرداند و گفت: خدایا! نه به این امید دارم و نه از آن بیم. امیدم تنها به تو است و بیمم تنها از تو.
بودنت بهشت است و نبودنت جهنم.
پس خدا دستش را گرفت و از روی بهشت و از روی بهشت و از روی جهنم او را جهاند و گفت: ای جوانمرد! آنسوتر از بهشت و جهنم نیز جایی است که تنها خدا از آن با خبر استو آنان که سرِ عبور از بهشت و جهنم را دارند.