درویش خان
درویشخان با نام اصلی غلامحسین درویش (۱۲۵۱ تهران – ۲ آذر ۱۳۰۵تهران) از هنرمندان نامی و استادان موسیقی سنتی ایرانی در اواخر دوره قاجاریان است که از افراد صاحب سبک و تاثیرگذار بر موسیقی ایرانی در این دوره به شمار میرود . از او آثار مشهوری مانند تصنیف بهار دلکش، تصنیف ز من نگارم و چند رنگ و پیشدرآمد بهجا مانده است. درویشخان همچنین رهبر ارکستر کنسرتهای انجمن اخوت که به حمایت صفاعلی ظهیرالدوله انجام میشد، بود. از او دو صفحه با همکاری چند نوازنده و خواننده دیگر نیز بهجا مانده است. وی را از ایجادکنندگان و گسترشدهندگان پیشدرآمد در موسیقی ایرانی میدانند. همچنین درویشخان به عنوان نخستین قربانی سوانح رانندگی در ایران شناخته میشود.
انیمیشینی زیبا از زمان و دوران و زندگی کوتاه درویش خان
این کارتون ساخته شده از زندگی درویش خان بسیار زیباست. اول اینکه وقتی که او تار مینوازد انگشت گذاری روی پرده ها و نحوه مضراب زدن در انیمیشین به قدری دقیق است که انسان باور نمیکند که این یک کارتون است.
زیباترین قسمت های این کلیپ کارتونی سه جاست. یکی آنجا که سیم ششم را به تار اضافه میکند و به پیش دوستان میرود و آنها او را تمسخر میکنند، آن لحظه تاری که می نوازد بسیار زیباست و حرکات دست بر روی پرده ها و مضراب زدنش کاملا واقعی به نظر میرسد. ناله ی تار را حسابی در می آورد.
دومین قسمت آن جاست که بهار دلکش را در کنسرت گراند هتل مینوازد و کسانی مثل پروین اعتصامی، عارف قزوینی و میرزا زاده عشقی در آن کنسرت حضور دارند. چهره عارف قزوینی به زیبایی مشهود است. اما درویش خان از معشوقه خود فقط یک گلبرگ به یادگار داشت که در قلم دان خود می گذاشت.
و سومین قسمت زمانی است که ماشین فورد در حال مستی راننده به درشکه درویش خان میکوبد و درویش خان از دنیا می رود. در همان لحظه همان گلبرگ لای سیم های تار گیر میکند و نوای بهار دلکش به گوش میرسد و ناگهان در هوای بارانی از گوشه خرک تار قطره باران مانند اشک لیز میخورد.
همیشه احساس میکردم که زندگی در گذشته ها خیلی بهتر و با کیفیت تر از زندگی در روزگار کنونی است.
من دلم میخواست زمان حافظ را درک میکردم، زمان مولانا و شمس را درک میکردم. اما تقدیر الهی بر آن نبود که من در آن قرون به دنیا آمده و از دنیا بروم.
حتی دلم میخواست سیصد و پنجاه تا چهارصد سال پیش بودم و حضور ملاصدرا را درک میکردم، باز هم نشد که بشود.
ابرهای تیره و تار از پس روزگاران آمدند و من صد سال بعد از تولد درویش خان به دنیا آمدم.
هرگز دوران قاجار و حتی پهلوی را درک نکردم.
اما تنها یک چیز مرا از زندگی در این دوران راضی نگه میدارد. من آنقدر دیر به دنیا آمدم که حضور محمد رضا شجریان صدای خداوند را درک کردم. حضور استاد محمد رضا لطفی را درک کردم و حال که به زندگی نگاه میکنم میبینم که یک نغمه داوودی شجریان به زنده بودن در این قرن می ارزید.
آهنگش را همان درویش خان ساخت، اما نزدیک شصت سال بعد، محمد رضا لطفی و محمد رضا شجریان آن را دوباره زنده کردند.
شصت سال بعد از مرگ درویش خان این دو نفر به نفخه الهی گوشه چشمی به آن اثر بهار دلکش درویش خان کردند. چند سال باید از مرگ ما بگذرد تا اگر چیزی از ما باقی ماند گوشه چشمی به آن کنند.
بهار دلکش استاد شجریان و استاد لطفی
آهنگساز : درویش خان
آری زندگی اونقدر ارزش داشت که از خاک ساقه طلایی درو کنیم. هیچ چیز فراموش نشده، یک دهه یک لح ظه است و وقتی ده برابر بشود میرسیم به همین درویش خان.
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه غیبم دوا کنند
معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد
هر کس حکایتی به تصور چرا کنند